ری را

ری را جان...!
نامه ام باید کوتاه باشد،
ساده باشد، بی حرفی از ابهام و احتمال.
از نو برایت مینویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور نکن...!

آخرین مطالب

...

يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۲۰ ب.ظ


جستجوی تو بی فایده نیست...باور کن نیازی نیست به مقصد برسی. شاید هدف اصلا رسیدن نیست. شاید اگر به مقصد برسی همه چیز بی مفهوم شود.تمامی هدف از این جستجو در زندگی همان تجارب سفرهای توست...
همیشه گمان میکنی پایانی باید باشد .خاتمه ای برای تمامی ناتمام های زندگیت.برای همه سه نقطه ها...برای همه لحظاتی که نگران بودی چگونه می گذرند.زندگی همین شناور بودن تو در بین اتفاقات خواسته و ناخواسته است.زندگی همین لحظه ی شک تو به تمام رسیدن های نرسیده است. شک به تمام نقاطی که بر جملات تو پایانی نبودند. شک به آنچه که تو "سامان" می خوانی و گاهی با رسیدن به آن به "پایان" می رسی.
زندگی همان عشق های ناخواسته است که همه چیزت را به یکباره به باد میدهد.همان نگاه های  جستجوگر تو برای یافتن معنایی برای بودنت، از شغلی به شغل دیگر و از انسانی به انسان ِدیگر...از کودکی به بلوغ و پیری.تو همواره در حرکتی تا برای این وجود ناخواسته در دنیای اطرافت معنایی طلب کنی.تا بدانی "او" با چه تدبیر و چگونه تو را به دنیایی اینگونه فراخوانده.
دنبال هدف بسیار خاصی بودن کاری بیهوده است.هدف همین "گذر" است.همین "گذار" و همین "حرکت"...که تو را مطلق نمی خواهد...تو را از سویی به سوی دیگر می کشاند تا بیابی آنچه را که باید... معنای تو گاهی به خدا رسیدن با هزاران ساعت دعا و عبادت نیست.گاهی تو هیچ از عبادت و احکام نمی دانی ولی در حرکتی کوچک و معنوی معنایی بسیار بر زندگی خود و دیگری می بخشی که هیچ زاهد و عارفی نتواند.
تو گاهی در یک موسیقی الهام بخش ،در یک تابلو،در یک هنر،در مجسمه ای بی نظیر، در داستانی عاشقانه،در اختراعی بزرگ،در لبخند  یک کودک و یا نگاه  پر محبت  پیرمردی غریبه معنا میشوی.
معنای تو بودن تو در لحظات کسی است که محتاج بودن توست.کمک به اوست که نمی تواند.شنیدن اویی است که نمی شنوندش.معنای تو در لحظات عاشقانه ات با اوست که می خواهیش..در بوسه ایست.در پهنای  بازوان اوست.
معنا که می یابی،قلب تو از حسی پر می شود که از هزاران بهار تازه تر است.از هر نسیم روح بخش تر.و تو به یکباره می فهمی که تو باز زاده شده ای.و تو در آن لحظه در می یابی که والاترین معنای تو عشق است...عشقی که باید نه در دیگری بلکه در خود بیابی...و هر وقت در خود یافتی می توانی به دیگران نیز ببخشی...
سعی نکن پریشانیت را پنهان کنی.همه شک میکنند به اینکه لحظات شاید بی هدف می گذرند.همه نگرانند و پریشان.و همه این حس ها هزاران بار سخت تر است اگر وابستگی هایت بیشتر باشد.ولی چه بخواهی یا نخواهی می گذرند لحظاتت و عمرت و جسمت ضعیف تر خواهد شد و روحت بیشتر در طلب رهایی خواهد بود.خودت را معنا کن...در هر چه زیباترت میکند...شاید در ساده ترین چیزی که بارها از آن گذر کرده ای...
خودت را معنا کن تا تورا مرگ نا بهنگام بی معنا نکند...


پ.ن:متاسفانه اسم نویسنده یادم نیست :(

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۰۹
الهام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی