ری را

ری را جان...!
نامه ام باید کوتاه باشد،
ساده باشد، بی حرفی از ابهام و احتمال.
از نو برایت مینویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور نکن...!

آخرین مطالب

ستاره

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ب.ظ

من هیچ وقت آدم سر به زیری نبودم. اصلا همیشه ابر و باد و مه و خورشید و فلک برایم از ته سیگار های گوشه و کنار پیاده رو جذاب تر بودند و همین ها شاید باعث شده بودند تبدیل به یک آدم سر به هوا شوم. وقتی در کوچه پس کوچه ها قدم میزدم و آهنگ مورد علاقه ام را زیر لب زمزمه میکردم به ماه خیره میشدم و فکر میکردم الان آن دور و برها چه میگذرد.کسی چه می داند. شاید موجودی قدم زنان از همان دور و برها به سیاره ی سبز و آبی ما خیره شده بود. من حتی شب هایی که روی صندلی عقب ماشین نشسته بودم و سرم را به پنجره چسبانده بودم، نورانی ترین ستاره ها را با شور و شوق به تماشا مینشستم و با چشمک زدنشان به وجد می آمدم. اما کمی که میگذشت، دنبال ستاره هایی میگشتم که خودشان را از چشم همه پنهان کرده بودند. باید خوب حواسم را جمع میکردم و تاریک ترین قسمت ها را نگاه میکردم که ناگهان متوجه حضور ستاره های کوچکی شوم که در تنهایی خودشان درحال درخشش بودند. راستش را بگویم؟ آن ها را بیشتر از ستاره های بزرگ چشمک زن دوست داشتم. یک تنهایی منحصر به فرد درشان حس میکردم که شاید خنده دار به نظر بیاید. آن روز که تو را دیدم هم غرق افکار خودم جایی دور را نگاه میکردم. بی آن که قصدی داشته باشم. بی آن که بخواهم  ستاره ی تنهای کم نوری را از تاریک ترین قسمت شب پیدا کنم. اما تو مشغول درخششت بودی. بی آن که متوجه من باشی. تو زودتر از تمام ستارگانی که قبلا دیده بودم در تاریکی انزوایت محو شدی. هرچقدر حواسم را جمع کردم که پیدایت کنم بی فایده بود. شبی  در خیابان قدم میزدم. ستاره کم نوری را از گوشه چشمانم دیدم. سرم را پایین انداختم. مدت ها بود آدم سر به زیری شده بودم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۸
الهام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی