ری را

ری را جان...!
نامه ام باید کوتاه باشد،
ساده باشد، بی حرفی از ابهام و احتمال.
از نو برایت مینویسم
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور نکن...!

آخرین مطالب

تلنگر

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۱۳ ب.ظ

چند روز پیش بود که جلوی دکه ی روزنامه فروشی ایستاده بودم و به روزنامه ها و مجلات نگاه می کردم. خواستم برگردم و شروع به راه افتادن کنم، ناگهان مردی از پشت بهم برخورد کرد. برگشتم، مردی معلول را دیدم که به سختی دستش را تکان می داد و با پریشانی و اضطراب، پشت سر هم با صداهایی، سعی می کرد ببخشید بگوید. هول شدنش پشت نگاهش، حرکات دستش و حالت چهره اش خودنمایی میکرد. به آرامی لبخند زدم و گفتم: «اصلا اشکالی نداره آقا!» و راه افتادم. داشتم فکر می کردم که ما چقدر با نگاهمان میرنجانیمشان. گاه حتی به خود جرات میدهیم و انگشتی به سویشان دراز می کنیم. گاه خنده هامان آزار دهنده ترین صدا برایشان می شود. و آن ها... 

خواستم بگویم بگذریم!  که دیدم نه اتفاقا این چیزی نیست که بتوان از آن گذشت. 

فقط به خودمان بیاییم. کمی! 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۱
الهام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی